لزوم بسط اندیشه های اقتصادی و سیاسی لیبرال دموکراسی در جبهه ملی ایران-آرش رحمانی- بخش اول

۱۱ اسفند ۱۳۹۹   |  لینک کوتاه شده :

 

یکی از نقاط عطف انقلاب ۵۷ و تنها نقطه ای که تقریبا تمام جریانات تاثیر  گذار بر انقلاب در آن هم نظر بودند ( بجز اکثراعضای دولت موقت و شاخص و نماد لیبرالیسم آن مهندس عباس امیرانتظام ) ضدیت با اندیشه لیبرال دموکراسی بوده. ولی براستی چرا؟ آیا هیچگاه لیبرال دموکراسی در ایران اجرا شده بود و آیا نتایج بدی بهمراه داشته که این همه مخالفت با آن وجود داشت ؟ در جواب باید گفت خیر ،تنها در دو سال زمامداری دکتر مصدق در حوزه سیاست و تا حدودی در حوزه اقتصاد، لیبرال دموکراسی برقرار بوده که البته دوران طلایی آزادی در ایران به حساب می آید . پس دلیل این همه مخالفت در چیست ؟با مطالعه گسترده میتوان پی برد مهمترین دلیل این مخالفت نفوذ اندیشه های مارکسیستی با خوانش شرقی ( روسی ،چینی ،کوبایی و..‌) در فضای دهه ۴۰ و ۵۰ ایران بوده و  تقریبا بدون هیچ آشنایی و یا مطالعه آثار درجه اول اندیشمندان لیبرال دموکرات .

یکی از نقدهای مهم بر ساختار فرهنگی حکومت پهلوی خفقان صنعت نشر کتاب هست که تقریبا چاپ اکثر کتاب هایی که به بیان اندیشه های  مارکسیستی و لیبرالیستی می پرداختند ممنوع بود .لذا دسترسی فعالان و نخبگان تنها به نوشته های دست چندمی بود و آنهم بصورت بسیار محدود که منجر به  خوانش های سراسر اشتباه به نام اندیشه ناب گردید.(حتی چاپ کتاب های فریدون آدمیت که نیز بصورت مختصر به بسط و توضیح اندیشه آزادی به بهانه بررسی اندیشه های سیاسی دوران انقلاب مشروطه میپرداخت نیز بیش از یکبار اجازه چاپ داده نشد ) خصوصا با تاثیر پذیری دو روشنفکر مهم دهه ۴۰ و ۵۰ جلال آل احمد و علی شریعتی (روشنفکر را به معنای عامیانه و نه خاص آن استفاده میکنم ،وگرنه هیچکدام را نمیتوان روشنفکر بر اساس نسبت با اندیشه روشنگری دانست ) از چپ و ادغام  با اندیشه های اسلامی و هجوم غرب ستیزی ناشی از واقعه تلخ کودتای ۲۸ مرداد همه گی دست در دست هم داد تا مخالفت با رفتار آمریکا و انگلستان در سال های بعد از جنگ جهانی دوم که نماد لیبرال دموکراسی در درون خود بودند به پای کل اندیشه لیبرال دموکراسی نوشته شود

حتی مغالطه نام گذاری نئو لیبرالیسم بر جریان نئو محافظه کاران دهه هشتاد میلادی در آمریکا به رهبری ریگان و در انگلستان به رهبری تاچر که خود از منتقدان اصول لیبرالیسم کلاسیک و حتی اندیشه های لیبرالیسم متاخر تحت تاثیر نئو کانتی ها بودند تا به امروز ادامه دارد .پیوند دادن اندیشه های لئو اشتراوس ( نو محافظه کار و پدر فکری نئو کان ها که پایه ای هگلی ، افلاطونی داشت و بر مبنای تقدس قدرت حاکمه بنا شده و چون هگل از بود ،باید ،از واقعیت ،حقیقت استخراج نمود)  به لیبرالیسم که درست در تقابل با آن هست را میتوان از مهمترین اشتباهات منتقدان لیبرال دموکراسی در ایران نامید. هر چند بخشی از کنشگران چپ گرا حقیقت ماجرا را میدانند ولی به نوعی با شیطنت آگاهانه دست به این مغالطات میزنند.

اما چرا اندیشه ورزان جبهه ملی ایران می‌توانند بهترین نیروی اجرایی اندیشه های لیبرال دموکراسی در ایران باشند ؟، و اصولا چه لزومی دارد؟

جریانات سیاسی آنگاه که به قدرت میرسند ظرفیت ها و پایبندی خود در باب پاسداشت از آزادی های به حق شهروندان و میزان پایبندی به اصول دموکراسی را نشان میدهند .

جبهه ملی ایران در دو برهه حساس اداره دولت را در دست داشته ، ابتدا در دوره نخست وزیری دکتر مصدق ،و دیگری در دوره کابینه دولت موقت مهندس بازرگان .با وجود تمام نقصان ها در هر دو دولت، اصل پایبندی به آزادی های شهروندی و دفاع از آزادی بیان در این دو دوره به خوبی نمایان است. لذا جبهه ملی ایران می‌تواند به خوبی منادی برقراری آنچه لیبرال دموکراسی خواهان آن است ،آزادی های سیاسی ،حق نقد قدرت توسط مردم ،حق عزل ناکارآمدان بصورت دموکراتیک و برقراری اقتصاد سالم و رو به رشد بر پایه حق برابری همگان در فرصت ها و حق کسب سود و درآمد بر اساس تلاش و زحمت که تنها راه برپایی اقتصاد قدرتمند هست را تضمین نماید.

نکته مهم دیگر پایگاه اجتماعی جبهه ملی ایران است ،جبهه ملی ایران در تمامی اقشار طرفدارانی دارد اما دو بال توانا دارد  بال اول در بین طبقه های متوسط شهر نشین و تحصیلکرده . بال دوم بورژوازی ملی ،نیروی مولد تولید بر پایه سرمایه داری ملی که در زمان دکتر مصدق به خوبی از دولت او دفاع کردند، هر چند در انقلاب ۵۷ توسط بخش جوان ، چپ گرا و نا آگاه جبهه ملی در چپاولی آشکار به نام مصادره ها و ملی شدن صنایع آسیب زیادی دیدند ولی هنوز مهمترین پایگاه طبقاتی جبهه ملی ایران است .

با توجه به تمام موارد ذکر شده لازم است تا جهت درک هر چه بیشتر مبانی لیبرال دموکراسی به بازخوانی آثار بزرگان لیبرالیسم در حوزه اقتصاد (چون فون هایک ) در حوزه اندیشه سیاسی (چون کارل پوپر) و در حوزه فلسفه اخلاق و عدالت (چون جان رالز ) بپردازیم  تا با این سه شاخص بتوان تا حدودی نظام فلسفی ،سیاسی و اقتصادی جبهه ملی ایران بر پایه لیبرال دموکراسی ( لیبرال – ناسیونالیسم ) را پی ریزی نمود .

۱۰ اسفند ۱۳۹۹