در بزرگداشت شادروان دکتر حسین فاطمی «ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از مخالفان خود را نکشتیم» : کورش زعیم
۱۳ آذر ۱۳۹۴ | لینک کوتاه شده :
گاه در درازنای تاریخ مردانی پدیدار می شوند که در راه دستیابی به آزادی برای ملت خود، و در راه رهایی مردم از ستم، از خودکامگی و از چیرگی انحصارگرایانه، شهید می شوند. آنان را دیکتاتورها نامردانه از حقوق شهروندی محروم می کنند، شکنجه می کنند، زندانی میکنند، اعدام می کنند یا با روشهای دیگر به قتل می رسانند؛ تا خاموش شوند، تا مردم صدای حقشان را نشنوند، و تا نتوانند مردم را از حقوق خود آگاه کنند و آنان را بسوی آزادی و دستیابی به حقوق بشری و شهروندی رهبری کنند. اینان شهیدان ملی هستند. آنچه ما ملت ایران را در طی هزاران سال پابرجا و سربلند و آزاده نگه داشته، شهیدان ملی راه آزادی هستند. از مرگ سیاوش که نخستین شهید ملی ما بود وما هنوز درمرگ او سوگوار هستیم، تا مردانی چون کاوه و بابک و ابومسلم و فراهانی وامیرکبیر و ستارخان و بسی دیگر، همه از شهیدان ملی ما هستند که برای استقلال سیاسی کشور و آزادی مردم مبارزه کردند، علیه ستم، خودکامگی و فساد مبارزه کردند، برای اینکه من و شما امروز اینگونه سربلندانه از تاریخ و فرهنگمان یاد کنیم مبارزه کردند، و برای اینکه ایران پس از هزاران سال هنوز ایران بماند مبارزه کردند. آنها این ملت را زنده نگه داشته اند و جاویدان کرده اند، وما هرگز آنان را فراموش نخواهیم کرد؛ و در سده بیستم، دکتر حسین فاطمی.
مردی که فقط می خواست در یک نظام جمهوری، دولت برگزیده مردم باشد، و مردم بتوانند آزادنه رای بدهند و اینکه رای مردم خوانده شود. زیرا میخواست که هیچ کس و هیچ گروهی که مردم برنگزیده اند بر آنان حکومت نکند، و اینکه هیچکس و هیچ گروهی فراتر از قانون نباشد. او میخواست هیچ فرمانروایی خود را برگزیده خدا نداند. مردم ایران برده نیستند، هیچگاه برده نبوده اند و هیچگاه برده داری نکرده اند. آنانکه که از سوی خدا برگزیده شده اند در بهشت یا دوزخ فرمانروایی کنند که ایران جایگاه آزادگان است و فقط مردم فرمانروایان را بر می گزینند. چنانکه کورش گفت “فقط آنانی حق فرمانروایی بر مردم را دارند که به مردم خدمت کنند.”
و فاطمی گفت، “تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه هر جوان ایرانی همیشه زبانه بکشد، این آرزوی ایده آل بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال فقر، بدبختی و ظلم و جور بگذارد.”
در آخرین لحظات زندگی، هنگام اعدام به دژخیم خود می گوید، “مرگ بر دو قسم است. مرگی در خواب ناز… و مرگی در راه شرف و افتخار، و من خدای را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می شوم…”. “… من از مرگ ابائی ندارم، آنهم چنین مرگ پر افتخاری. من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند…”
امروز، ۶۱ سال پس از مرگ او، کشور ما در فسادی بس ژرفتر گرفتار و هنوز جاسوسان اجنبی مهره های خود را در کشور جابجا می کنند.
ما پس از گذشت بیش از شش دهه که از آغاز زندگی سیاسی دکتر فاطمی می گذرد، هنوز فاطمی را نشناخته ایم. شخصیت دکترمحمد مصدق، این ابرمرد تاریخ ایران، چنان بر گفتار و نوشتار و تحلیلهای تاریخ معاصر و جنبش ملی دموکراسی در ایران سایه افکنده و توجه همه پژوهشگران و نویسندگان را بخود اختصاص داده، که فرصت برای بررسی و پژوهش دقیق مرد بزرگی چون دکتر فاطمی پیدا نشده و او به درجه شناسایی و ستایشی که سزاوارش است نرسیده است. ستاره درخشان وجود فاطمی در کنار خورشید وجود مصدق کمرنگ بنظر رسیده است. همه دکتر فاطمی را به عنوان یک شهید جنبش ملی و شهید جبهه ملی ایران می شناسند، که وزیر خارجه دکتر مصدق بود، معاون و مشاور دکتر مصدق بود، سخنگوی دولت مصدق بود، و اینکه دکتر مصدق به دیدگاههای او احترام می گذاشت و به او اعتماد کامل داشت؛ و سرانجام اینکه تا لحظه آخر به مصدق، به جبهه ملی ایران و به آرمانهای خود وفادار ماند و جان خود را در این راه فدا کرد.
ولی این شناخت و این پردازشهای سطحی، فاطمی واقعی را به ما معرفی نمی کند. پدیده دکتر فاطمی بایستی موضوع تحلیلهای ژرف دانشمندانه قرار گیرد. در این همه سال، و با نوشتن و خواندن اینهمه کتاب و مقاله درباره جنبش ملی، و درباره مصدق و فاطمی، هیچکس این پرسشها را مطرح و آنها را تحلیل نکرده که چرا مصدق، که خود مردی به عظمت تاریخ ایران بود، اینهمه به فاطمی احترام می گذاشت، به او تکیه می کرد و به او اعتماد داشت؟ چگونه بود که این درجه اعتماد و احترام را به اینهمه مردان پاک و خوشنامی که در پیرامون او بودند و از تجربه بالاتری هم برخوردار بودند نداشت؟ چگونه بود که در میان اینهمه مردان باسواد و خوشنام و باتجربه، مصدق یک جوان سی و سه ساله را به وزارت خارجه و معاونت پارلمانی و مشاور و سخنگوی دولت خود بر گزید؟ چرا شاه و دربار اینهمه از فاطمی می ترسیدند و با او دشمن بودند؟ چرا سفارتهای انگلستان و شوروی و امریکا همه چشم به او داشتند و از او واهمه داشتند و سرانجام مرگ او را فراهم کردند؟ و دیگر اینکه چرا خبرگزاری انگلیسی رویترکه توسط فاطمی از ایران اخراج شده بود، او را مردی “با نبوغ شیطانی” خواند؟ چرا دشمنان خودی و بیگانه او را مرکز ثقل جنبش ملی میدانستند؟ چرا؟ چون فاطمی یک اندیشمند استثنایی، یک تاکتیسین تیزهوش و یک نابغه سیاسی بود.
آن روز او سخنی گفت که ما امروز هم بر زبان داریم، “ما زنده انقلاب دنیا هستیم. ما از میان دریای خون رسته ایم. دیگر دنیا بطرف بربریت و بسوی امتیازات قرون وسطائی نمی رود…”
و درسرمقاله ای دیگر نوشت، “… بیست سال در ایران آزادی بیان مقهور اراده و اسیر یک رژیم کشنده و خطرناک بود. بسیاری از عزیزترین فرزندان لایق این مملکت را بجرم مبارزه با رژیم خودسری و استبداد کشتند…” امروز پس از شصت سال ما چه میگوییم؟
دکتر فاطمی بخوبی میدانست که انتقادات بی باکانه و آشتی ناپذیر او خطرات زیادی در بر خواهد داشت. ولی او مصمم بود که درمدت کوتاهی که پس ازسقوط رضا شاه آزادی بیان نسبی برقرار شده بود، ذهن مردم را از آنچه گذشته بود و آنچه ممکن است در پیش داشته باشند آگاه کند تا بلکه از تکرار آن جلوگیری شود. او این آگاه سازی را رسالت زندگی خود می دانست. نکته قابل ملاحظه درباره مقاله های او این بود که همیشه انگشت روی نقطه های حساس و معنی دار رویدادها می گذاشت، که به دل مردم می نشست و نشان می داد که نویسنده به ژرفای مسایل اجتماعی و سیاسی پی برده و برداشت هایش درست است.
دکتر فاطمی نه تنها هوش فوق العاده ای داشت و در مسایل سیاسی تیزبین بود، بلکه از شهامت زیادی نیز برخوردار بود. او می دانست چه می خواهد و به کجا می رود. او مصمم بود که توان و هوش و زندگی خود را وقف مبارزه با فساد و خیانت و دیکتاتوری بکند، و آماده پرداخت هزینه آن نیز بود. بطوریکه وقتی در پاریس خبر ترور محمد مسعود، که دوست و همفکر او بود، به وی رسید، گفت ” حسین تو هم بعد از مسعود از دست خواهی رفت.” هفت سال بعد، این پیش بینی او تحقق پذیرفت.
فاطمی پیشنهاد دهنده تشکیل و نام جبهه ملی بود، “… اکنون که فوائد کار دست جمعی بر عموم رفقا روشن گردید و قدرت نفوذ اتحاد و وحدت بر همه معلوم گردید، چه خوب است این عده برای انجام کارهای مهم سیاسی و مملکتی دست به دست هم داده بنام جبهه ملی تحت نظم و دیسیپلین خاصی شروع به مبارزه برای پیشرفت اهداف مختلف ملی نمائیم…”
یه پیشنهاد فاطمی روزنامه باختر امروز ارگان جبهه ملی شناخته شد و چند روز بعد اساسنامه و برنامه کار جبهه ملی تدوین و اعلام شد و در آبان ۱۳۲۸ جبهه ملی ایران اعلام موجودیت کرد.
مصدق گفت، “اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است، از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی* هم از آن بزرگوار دیده نشد”. چنین بود که دکتر مصدق فاطمی را پسر سوم خود مینامید.
با اینهمه، فاطمی بدخواهان زیادی داشت، حتا در میان نهضت ملی، که حسادت میکردند و بجای اینکه خود را بهتر نشان بدهند و یک پله بالاتر بیاورند، می کوشیدند فاطمی را با تهمت و شایعه پراکنی و حذف او از رسانه های خود یک پله پایین بیاورند، کسانی که آماده پرداخت هیچگونه هزینه برای هدفها و آرمانهای خود نبودند، ولی ثمرات مبارزه دیگران را برای خود میخواستند. ما اکنون هم از این همرزمان داریم. ولی تنها کسی که از آن میان از خوشنام ترین شد و در دل مردم جاودانه ماند فاطمی بود و آن دیگران بدنام و منفور شدند، زیرا تاریخ همیشه درست داوری می کند.
و آنان که مخالفان را ممنوع کردند و شکنجه کردند و زندانی کردند و اعدام کردند، به کجا رسیدند؟ آنان کجا هستند و مصدق و فاطمی کجا؟ حزبهای فرمایشی آنها کجا و جبهه ملی ایران که به فرمایش هیچکس جز ملت ایران نبود کجا؟ کسانی که هرگز به کسی و مخالفی آزار نرساندند، توطئه نکردند، با بیگانگان برخلاف منافع ملی همسو نشدند، و آزادی کامل را در کشور برقرار کردند؛ چنانکه پس از اعلام حکم اعدام خود فاطمی گفت، ” ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از مخالفان خود را نکشتیم”.
________________________________
*) تَرک کردن آنچه الویت دارد(هیات تحریریه)