از مصدق مىتوان آموخت رسم زندگى-دکتر علی رشیدی هموند هیئت رهبری جبهه ملی ایران – سامان ششم
۱۵ اسفند ۱۳۹۸ | لینک کوتاه شده :
امروز نام و یاد دکتر محمد مصدق پرچمدار نهضت ملىکردن صنعت نفت ایران در تاریخ مبارزات حقطلبانه و استقلالطلبانه مردم خاورمیانه و شمال آفریقا به استورهاى تبدیل شده است. محققین و استادان علوم سیاسى در کتابها و در سخنرانیهاى خود مصدق را سمبلى از یک نوع مبارزه مدنى، قانونى، تحسینبرانگیز مىشمارند که توانست غول صد ساله امپراطورى استعمارگر انگلیس را بزانو درآورد و اقدام ملت ایران دایر بر ملى کردن صنعت نفت ایران را به آن بقبولاند.
امروز شصت و هفت سال از تاریخ وقوع کودتاى ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تدارک دیده شده توسط انگلستان، ایالات متحده آمریکا و مزدوران حقیر همدستان داخلى آنها مىگذرد و در این شصت و هفت سال، صدها کتاب و مقاله درباره ایران و تاریخ ایران مخصوصاً نهضت ملى ایران نوشته شده است که در همه آنها نام مصدق و آنچه بر او گذشت مانند انقلاب مشروطیت، نقطه عطفى بین تاریخ ایران کهن و تاریخ مدرن ایران است.
داستان مصدق براى استادان علوم سیاسى، ایرانشناسان و ایران دوستان، هر یک از دیدگاهى جالب و در خور مطالعه است.
۱ـ حقوقى و قانونى ـ رابطه قراردادى ایران با دارنده امتیاز نفت جنوب و انحرافات و تخلفات شرکت نفت انگلیس و ایران و دولت انگلستان از مبانى قراردادى. مبارزات و اظهارت مصدق در شوراى امنیت سازمان ملل متحد، در دادگاه لاهه و در مصاحبههاى مطبوعاتى، برگ زرینى براى محکوم کردن همه استعمارگران اروپائى در دیدگاه مبارزان ملى در سراسر جهان است.
۲ـ حمایت و تقویت مبارزات ملى در سراسر خاورمیانه. استقبال میلیونى مردم مصر از مصدق یا انعکاس در تمام دنیاى عرب و خاورمیانه تا هندوستان نشان داد که اقدام مصدق در مبارزه با انگلستان همگام با خواستهها و نظرات همه ملل استعمارزده روز بوده است. مصدق الهامبخش سیاستهاى ملىگرایانه نحال پاشا و عبدالناصر در مصر و ملى کردن کانال سوئز بوده است.
۳ـ پایدارى و پافشارى مصدق در اجراء تمام و کمال قانونى ملى شدن صنعت نفت در ایران و ناچار شدن انگلستان و ایالات متحده آمریکا به ارتکاب کودتا ضد بشرى و ضد تمام موازین حقوق بینالملل مخصوصاً منشور ملل متحد که مایه ننگ و شرمسارى جهانى مقامات ایالات متحده و حتى عذرخواهى رسمى آنها در سطح جهانى شده است. حتى آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا شرمسارى خود را از راهاندازى کودتا علیه مصدق بطور ضمنى به الهیار صالح سفیر مستعفى ایران در واشنگتن ابراز داشته است.
۴ـ رفتار با مصدق پس از کودتا ـ غارت منزل مسکونى مصدق مخصوصاً اسناد تاریخى مربوط به عملکرد شرکت نفت انگلیس و ایران، محاکمه مصدق، دوره زندان سه ساله و دوره تبعید دوازده ساله در احمدآباد تا وفات که حس دادخواهى و هوادارى از مظلومیت مصدق را براى همیشه زنده نگاه داشته است.
۵ـ سیاست انتقامگیرى شخصى شاه ـ محمدرضا پهلوى از مصدق و همپیمانان او که مایه ننگ ابدى خاندان پهلوى در تاریخ ایران است. توهین و تحقیر مصدق نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان، توهین و تحقیر همه ملت ایران تلقى شد و انقلاب سال ۱۳۵۷ ملت ایران علیه شاه کوچکترین پاسخ به این توهین به رهبر جهانى یک ملت بود.
در صدها کتاب و مقاله نوشته درباره مصدق در سالهاى اخیر بیشتر به سیر روزانه سیاستها و برنامهها، مذاکرات، رفت و آمدها، حوادث اجتماعى و سیاسى، آشوبها و درگیریهاى داخلى مخصوصاً آشوبهاى راهاندازى شده حزب روسى توده و دستجات مخالف هدایت شده توسط انگلستان و آمریکا و از دیدگاه جنگ سرد در حال وقوع بین شرق و غرب اشاره شده است. و کمتر از خود مصدق، اخلاق و رفتار، دیدگاههاى شخصى و عاطفى او سخن رفته است. در این نوشته، مصدق از دیدگاه کسانى که روزانه با او سروکار داشتند و حرف و عمل او را مىدیدند مورد بحث قرار گرفته است.
طرز زندگى مصدق، اخلاق مصدق، گذشت و فداکارى مصدق، بىاعتنائى مصدق به مال و ثروت دنیا، توجه به حال ضعفاء و فقرا و تهیدستان مخصوصاً زارعین و کشاورزان اطراف ده احمدآباد، توجه و احترام به همکاران، خود را در ردیف دیگران دانستن، رعایت احترام و ادب حتى نسبت به دشمنان و مخالفین سیاسى نمونههاى بارز تربیت، خلقوخو و دیدگاه مصدق است.
امروز جایگاه رفیع اخلاقیى و اجتماعى مصدق در مقایسه با آنچه که درباره مخالفین او آشکار شده است بسیار رفیعتر و بالاتر شده است. اما از نظر تطبیقى و مقایسه رجال و زمامداران ایران در دوره مصدق با رجال بعد از ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ و نیز در مقایسه با تصاحب کنندگان قدرت بنام دین در سالهاى بعد از انقلاب ۱۳۵۷، مصدق و اطرافیان او گوهرهاى درخشانى از صداقت و پاکى، وطنپرستى، نوعدوستى و خیرخواهى، گذشت و فداکارى شناخته شدهاند.
این طرز کار تحسینبرانگیز که مىتواند سرمشق همه انسانها در همه جوامع در حال توسعه، در مراحل اولیه الگوسازى و طراحى مدیریت امور اجتماعى ـ اقتصادى باشد چه بوده است؟
اظهارنظرها مستنداً از اطرافیان و همکاران مصدق :
جدا کردن اموال شخصى از اموال عمومى :
خازنى رئیس دفتر مصدق نقل مىکند. مصدق، طبقه دوم منزل خود در شماره ۱۰۹ خیابان کاخ را به هزینه خود به دفتر نخستوزیرى تبدیل کرده بود و بیشتر جلسات هیئت دولت در آنجا تشکیل مىشد. سالن آفتابگیر بود و در تابستان مخصوصاً با حضور عده زیادى در سالن هوا گرم مىشد و همین امر باعث عرق کردن و سرماخوردگى و تب نخست وزیر شده بود. بتوصیه پزشک معالج قرار شد کولرى در سالن نصب شود. موضوع بین وزراء و همکاران دفتر نخستوزیر مطرح شد. مهندس فلاح رئیس شرکت ملى نفت گفت یک کولر در دفتر سدان رئیس شرکت نفت انگلیس و ایران و از زمان قبل از خلع ید وجود دارد قرار شد آن کولر در سالن محل کار دکتر مصدق نصب شود. با آوردن یک مهندس یا کارگر فنى ارمنى در یک روز چهارشنبه کولر را در سالن نصب کردیم و خوشحال بودیم که روز شنبه که آقاى نخستوزیر به سالن مىآیند از تنفس هواى خنک و لطیف خوشحال شوند!
روز شنبه اول وقت که آقاى نخستوزیر به سالن آمدند از خنک بودن هوا خوشحال و متعجب شدند. پرسیدند چکار کردهایم. من با ادب و احترام و با خوشحالى و خودشیرینى جریان را با آب و تاب عرض کردم که چگونه کولر را از دفتر شرکت نفت به دفتر ایشان آوردهایم. اخمهاى مصدق درهم رفت و با عصبانیت گفت بىخود اینکار را کردید. فوراً کولر به شرکت نفت برگردانید. این کولر جزو اموال شرکت نفت و متعلق به دولت است و شما حق نداشتید آن را به منزل من آورید. ما طبق دستور عمل کردیم و نخست وزیر در آن تابستان ناچار بود از همان ابزار سنتى براى خنک شدن استفاده کند.
اسراف و تبذیر اموال عمومى ممنوع
نصرتالله امینى شهردار تهران در زمان مصدق؛ بعد از انقلاب در منزل پسر خود در ویرجینیا (الکساندریا) ساکن بود و دوران نقاهت خود را مىگذرانید. با اطلاع از وضع او باتفاق یکى از دوستان جبهه ملى واشنگتن (احمد ملکمحمدى) به دیدار او رفتم. این ماجرا را او تعریف کرد :
صدور راى دادگاه بینالمللى لاهه بنفع ایران و پیروزى ایران در شوراى امنیت، در تهران هیجان و شادى زیادى ایجاد کرد و مخصوصاً بااستقبال بىنظیرى که در قاهره از مصدق کرده بودند، در تهران به این فکر افتادیم که یک طاق نصرت در فرودگاه در جلو جایگاه (پاوین دولت) که نخستوزیر از هواپیما خارج مىشد درست کنیم و این کار را کردیم.
با رسیدن هواپیما مستقبلین در زیر طاق نصرت در جلو پلهها منتظر پیاده شدن نخستوزیر بودند. مصدق پس از پیاده شدن و در اولین قدم بسوى اتومبیل متوجه طاق نصرت شد و از من (شهردار تهران) با پرخاش پرسید این چیست؟ من با خجالت و حیا عرض کردم با این افتخارى که شما براى ایران کسب کردید و با آن استقبال از شما در قاهره ما هم در تهران فکر کردیم براى استقبال کارى انجام دهیم.
مصدق پرسید این کار را که کرده، گفتم شهردارى تهران، گفت چقدر خرج کردهاید گفتم سى و هفت هزار تومان. مصدق پیشکار خود را خواست و از او دسته چک شخصى خود را گرفت و چکى به مبلغ سى و هفت هزار تومان در وجه شهردارى صادر کرد و با تشر و تندى گفت دیگر از این کارها نکنید.
مبارزه با رشوهخوارى : این مطلب توسط چندین نفر از جمله حسین شاهحسینى از فعالین جبهه ملى نقل شده است. مصدق در ملک موروثى خود در احمدآباد کشاورزى مىکرد و محصول گندم خود را بجاى فروش در بازار آزاد و به قیمتهاى بالا، مستقیماً به سیلوى دولتى در جنوب تهران تحویل مىداد. گندمها در کیسه با اسب و در عرابهها به سرپرستى پیشکار مصدق به سیلوها آورده مىشد. جلو درب سیلو، پاسبانى گماشته بودند که مانع مىشد عرابهها به نزدیک درب ورودى براى خالى کردن کیسهها بیایند. پیشکار مصدق براى سرعت بخشیدن به کار تخلیه و حمل کیسهها با پاسبان مأمور صحبت کرد و رضایت او را جلب کرد که مانع نزدیک شدن عرابهها به درب نشود و براى این خدمت مبلغ ۲۰ قران (دو تومان) به او انعام داد. مصدق که زمانى خود وزیر دارائى ایران بود. حساب و کتاب دخل و خرج خود را روزانه و بطور دقیق رسیدگى مىکرد، در رسیدگى به صورت هزینههاى پیشکار به رقم ۲۰ قران انعام رسید. پیشکار را احضار کرد و علت آن انعام دادن را پرسید. پیشکار ماوقع را شرح داد. مصدق با عصبانیت گفت این کار خلاف قانون و جرم است و باید حتماً پاسبان را پیدا کنید و دو تومان را پس بگیرید و به کلانترى هم خبر دهید و دیگر هم از این کارها نکنید. پیشکار با صرف وقت و پول بیشتر مصدق، با مراجعه به کلانترى و اعلان تاریخ و روز ماجرا، پاسبان را پیدا کرد و دو تومان را پس گرفت و قول داد که هرگز براى مصدق و بخاطر نفع او، رشوه نپردازد.
احترام به قانون و اعتماد به دستگاه قضائى
مهندس منوچهر احتشامى که آخرین سمت او در قبل از انقلاب معاونت شهردار تهران و رئیس شهردارى یکى از مناطق تهران بود و از دوستان قدیمى و نزدیک من است این داستان را او تعریف کرده است :
در سال ۱۳۳۱ دو سه روز بعد از جریان ۳۰ تیر، محمد نخشب که دانشجوى دانشکده حقوق و از طرفداران جبهه ملى بود به ما دانشجویان دانشکده فنى و حقوق پیشنهاد کرد که روز دوشنبه آینده به دیدار مصدق برویم، مصدق دوشنبهها دانشجویان را به حضور مىپذیرفت. روز دوشنبه عده زیادى از ما همراه نخشب به منزل مصدق رفتیم. او در رختخواب خود دراز کشیده بود و لحاف نازکى بر روى خود داشت. مثل اینکه کمى بىحال و مریض بود. نخشب ضمن اداى احترام و ارادت و معرفى بعضى از دانشجویان و اظهار خوشحالى از برگشت دوباره مصدق به نخستوزیرى گفت جناب آقاى نخستوزیر دستور بفرمائید این آقاى سرهنگ شهرستانى ـ رئیس کلانترى بهارستان دستگیر و محاکمه شود. من خودم با چشم خودم دیدم که او روز سى تیر از روى اسب با شمشیر به سر و کله مردم مىزد. مصدق که تا آن موقع در بستر خود دراز کشیده بود و با حرکت سر و گردن با ما سلام و علیک و تعارف کرده بود. ناگهان در بستر خود نیم خیز شد و با کمال عصبانیت گفت «آقاى نخشب شما از من مىخواهید که مثل سایر قدرتمندان مخالفین خود را دستگیر و زندانى کنم. مملکت دادگسترى دارد، نظمیه دارد. اگر کسى از این آقاى شهرستانى شکایت دارد باید به دادگسترى مراجعه و شکایت خود را مطرح کند، قاضى رسیدگى مىکند و حکم مىدهد. ما دانشجویان که بعضاً شاهد کشتار سىام تیرماه بودیم مبهوط و حیران از عدم توجه به خواستههاى خود، در دل به قانونمدارى مصدق حتى در مورد دشمنان شناخته خود تحسین کردیم و حتى دههها بعد از آن روز، خاطره دیدن مصدق و ارشاد او در دفاع از قانون را به یاد داریم.
آزاداندیشى و علو طبع و روحیه گذشت از حقوق شخصى
مصدق ذاتاً و بمعنى واقعى ـ آزاداندیش و معتقد به آزادى مذهب، بیان، فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى بود. اما از روز اول شروع مبارزه با انگلیس و مطرح کردن ملى شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورد حمله نه تنها عمال و دستپروردههاى انگلستان شامل دربار و عمال آن در مجس سنا و شوراى ملى و در مطبوعات، بلکه مورد حمله شدید حزب توده و دستپروردههاى سفارت شوروى قرار گرفت. این حملات با تصویب قانون ملى شدن صنعت نفت در سراسر کشور و با موفقیتهاى ایران در شوراى امنیت و دادگاه لاهه روزبروز شدیدتر شد تا جائیکه در روزهاى بعد از سى تیر ۱۳۳۱ و قطعى شدن پیروزى مصدق در سطح جهانى، یک روز نبود که مصدق حداقل از چهار طرف مورد حمله و اهانت قرار گیرد. عناوین نوکر آمریکا، قاتل جوانان و دانشجویان، وطنفروش، عوام فریب، عامل استعمار، نوکر انگلیس، ملاک و سرمایهدار و یاغى؛ هر روز سرتیتر روزنامههائى بود که سخنگوى یکى از جناحها و باندهاى مخالف دولت بودند. در این میان حداقل بیست روزنامه وابسته به حزب توده که یکى پس از دیگرى بجاى بسوى آینده چاپ مىشد، همراه با روزنامههاى دست راستى مثل «آتش» «داد» و «فرمان» به آتش اختلافات اجتماعى و سیاسى دامن مىزدند و همه گناهها را متوجه شخص مصدق رئیس دولت مىکردند. دستگاههاى نظامى و انتظامى تحت فرمان دربار با تشدید درگیریهاى خیابانى، دستگیرىها و اعمال خشونت، آتش احساسات جوانان را بیشتر شعلهور مىساختند و موج تازهاى از خشونت و دستگیرىها بوجود مىآوردند که بهانه اصلى آنها توهین به مقام سلطنت، مقدسات دینى، نخست وزیر و مقامات مملکت بود.
مصدق براى خارج کردن این حربه از دست نیروهاى انتظامى، در باریان و دستگاه قضائى وابسته به دربار، طى اعلامیهاى به ریاست شهربانى کل کشور اعلان کرد که هیچکس و یا روزنامهاى را بدلیل ناسزاگوئى، انتقاد و توهین به شخص او نباید دستگیر و مشمول مجازات نمایند. در حالیکه بىبند و بارى ناشى از آزادى اجتماعات و مطبوعات و غیر مؤثر بودن قوانین موجود (مثل قانون امنیت اجتماعى) جامعه را در التهاب دائم قرار داده بود و حتى داد طرفداران مصدق را درآورده بود.
تساوى در مقابل قانون :
سرگرد عطیفه از افسران شهربانى در زمان مصدق، رئیس کلانترى منطقه شاه عبدالعظیم بود و شبهاى جمعه که مردم براى زیارت به امامزاده مىآمدند و محوطه شلوغ مىشد شخصاً بر ترافیک و رفت و آمد مردم نظارت مىکرد و اجازه نمىداد اتومبیلى در محوطه نزدیک حرم پارک شود. همسر مصدق دختر امام جمعه سابق تهران شخصاً اعتقادات مذهبى داشت و در یک شب جمعه میل رفتن به امامزاده و زیارت اهل قبور از جمله اقوام خود را کرد.
راننده مصدق با اتومبیل شخصى مصدق خانم نجمالسلطنه همسر نخستوزیر را که توان راه رفتن نداشت با اتومبیل به جلو صحن امامزاده برد و خواست اتومبیل را در آنجا نگاه دارد. سرگرد عطیفه جلوگیرى کرد و دستور داد اتومبیل دور از محوطه در خیابان دیگرى پارک شود.
با تمام شدن مراسم زیارت خانم نجمالسلطنه بیرون آمد و راننده ماجرا را شرح داد که باید مدتى منتظر باشد تا اتومبیل را بیاورد و یا پیاده بطرف اتومبیل حرکت کنند. کل این ماجرا سبب شد که خانم خیلى دیرتر از معمول به منزل برگردد. مصدق علت تأخیر را پرسید. خانم نجمالسلطنه ماجراى جلوگیرى سرگرد عطیفه از پارک اتومبیل متعلق به نخستوزیر مملکت را شرح داد.
بقیه داستان را باید از زبان سرگرد عطیفه شنید. او در خاطرات خود نقل کرده است که روز بعد سر خدمت در نقطهاى در تهران خبر دادند که رئیس کل شهربانى مرا فورى احضار کرده است. با رفتن به شهربانى کل کشور و دفتر رئیس کل، ایشان گفتند چه اتفاقى افتاده؟ آقاى نخستوزیر شما، افسر پلیس دیشب و مأمور محوطه شاه عبدالعظیم را احضار کردهاند؟
با ترس و لرز و دلهره از احضار توسط نخستوزیر فوراً خود را به خیابان کاخ رساندم و درخواست ملاقات کردم.
مصدق در لباس راحت خود در رختخواب مشغول کار بود. با احتیاط و دلشوره وارد دفتر نخستوزیر شدم و با اداء احترام نظامى خود را معرفى کردم. مصدق با خوشروئى و محبت جریان شب قبل را پرسید و من ماوقع را شرح دادم. مصدق گفت آفرین به شما افسر وظیفهشناس که با راننده و همسر و اتومبیل من مطابق قانون و مقررات و مساوى با دیگران رفتار کردید و دستور داد با درج در پرونده و اعلان این نحوه عمل موجبات تشویق مرا بعنوان نمونه احترام به قوانین و مقررات فراهم کنند[۱].
۱۴ اسپند ۱۳۹۸خ
[۱] این افسر وظیفهشناس در حین خدمت در موقع انتقال یکى از اشرار جنوب تهران به بازداشتگاه شهربانى با ضربه کارد کشته شد.