“زنگها به صدا در می آیند” جمال درودی

۲۸ آذر ۱۳۹۵   |  لینک کوتاه شده :

درود به سرور ان گرامی،هم اندیشان عزیز و رهروان راه مصدق

امروز روی سخنم با شما عزیزان است. با شما یاران رنج دیده که با تمام وجود درد وطن و جبهه ملی ایران را احساس می کنید. با شما جوانان برومند ایران زمین که با یک دنیا شور و اشتیاق و احساسات پاک میهنی در راستای خط فکری جبهه ملی ایران قرار گرفته اید و آینده سازان ایران هستید . چندی است که آژیر ها ی خطر به صدا در آمده و جبهه ملی کنونی این یادگار پر افتخار و خجسته مصدق در سرا شیبی سقوط قرار گرفته است. به حکم وظیفه چون سربازی ساده که عمری را در سنگر جبهه ملی گذرانده ام دست استمداد به سوی شما دراز کرده و برای نجات آن یاری می طلبم. اجازه ندهید که خود خواهان و نا محرمان و نا بخردان این گنجینه عظیم و ملی و خانه آزادیخواهی و دموکراسی طلبی را که ازآن ملت ایران است بربایند. بیایید با هم به جبهه ملی ایران بیاندیشیم وباردیگر افتخارات گذشته را به آن باز گردانیم.نا قوس های خطربه صدادرآمده اند،و لی کاروان سالار همچنان شتابان جبهه ملی را در ظلمت شب به سوی برهوت هدایت می کند.

عزیزان بیاید در کنار هم با هم مروری کنیم به آنچه در مدت زمانی کوتاه گذشته است . در پانزدهم بهمن ۱۳۸۹ هئیت رهبری جبهه ملی ایران تفاهم نامه ای را به اتفاق آرا تصویب کرد و در ۱۴ مورد راه کارهایی ارائه داد برای جلو گیری از هر گونه سوء تعبیر دیدگاه،سیاستها و برنامه های کلان جبهه ملی. این تفاهم نامه را جناب آقای عبدلعلی برومند نیز امضا و تایید کردند ولی در شورا با تحریکات “باند” با آن مخالفت کردند و از دستور کار خارج شد. در پی آن نامه سر گشاده ای در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰ با امضا گروهی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی خطاب به آقای برومند منتشر شد که درآن مسائل و مشکلات جبهه ملیمطرح شده بود و خواستار رسیدگی به آنها شدند ولی ریاست شورا از پاسخ دادن به آن خودداری کردند . مجددا این گروه ازاعضای شورای مرکزی باتفاق گروهی ازمخالفین نامه سر گشاده دیگری به عنوان “ملت بزرگ ایران،رهروان راه مصدق” انتشار دادند و درآن طی ۱۳بند اشاراتی داشتند به خلافها و انحرافات ریاست شورا و تعدادی از کادرهای این سازمان و دور شدن از اساسنامه و قانون شکنی های انجام شده توسط ایشان و اطرافیان وی. درواقع این نامه سر گشاده استیضاحی بود برای آقای عبدلعلی برومند و ایشان می بایست طبق روال معمول و سنت به یک یک آن اعتراضات و اتهامات و انتقادات پاسخ می دادند و از خود رفع اتهام می کردند که چنین نکردند و ایشان به جای پاسخ گویی،به نارواو دروغ این شایعه را توسعه دادند که امضا ها جعلی بوده، که خوشبختانه بعدا ثابت شد که چنین نبوده . این جانب در تاریخ ۲۸ تیرماه دلسوزانه برای رهایی جبهه ملی ایران از این بن بست بوجودآمده نامه ای خطاب به جناب آقای برومند با سر فصل “سخنی با استاد ارجمندم جناب آقای ادیب برومند”نوشتم و در آن نوشتار راهکاری ارائه دادم و در پایان نامه با این موضوع اشاره ای داشتم،.( جناب آقای ادیب برومند امروز روزیست که سر نوشت وآینده جبهه ملی ایران با تصمیم جنابعالی گره خورده عده ای از اعضای شورای مرکزی و فعالین جبه ملی بر این اعتقادند که جنابعالی باید با یک سعه صدر و یک تصمیم تاریخی و به جای ماندنی از ریاست شورای مرکزی جبهه ملی ایران کناره گیری فرمائید و در یک مقام والاتر به عنوان مشاور و راهنما در درون هیئت رهبری جبهه ملی را هدایت فرمایید با این عمل انقلابی مسئولیت سنگین و طاقت فرسا از دوش جنابعالی بر داشته شده و این مسئولیت در یک هیئت رهبری متمرکز می شود . و در نتیجه این هئیت رهبری با قدرت و توان بیشتر می تواند خارج از فشارهای گروهی جبهه ملی را از این بن بست نجات دهد .(

انتظار داشتم به این راهکار پاسخی هر چند کوتاه و حتا در ساز مخالف در یافت کنم که انتظاری بیهوده بود. در یکم امرداد ماه از طرف دو نفر از شخصیتها و مبارزین دیر پای جبهه ملی و عضو شورای عالی جبهه ملی اروپا آقایان صادق محمودی و هوشنگ هوشمند طی نامه ای ازآقای ادیب خواستند که به پرسش هایشان پاسخ دهند.

“جناب آقای استاد گرامی لطفا نظر خود را در مورد بر گزاری مجلس تجیل و سپردن پرچم جبهه ملی ایران به جوان ترها را اعلام فرمائید. این عزیزان در نامه تاریخی خود اشاره ای داشتند به کناره گیری و استعفای خود (… به علت کهولت سن و خستگی و به خصوص فراموشکاری میل داریم قبل از اینکه ما را کنار بگذارند خود از صحنه سیاسی کنار رفته و پرچم پر افتخار جبهه ملی را در اروپا به جوان ترها بسپاریم بهتر آن است که با شرکت در مراسم تجلیل از صحنه فعال سیاسی خارج گردیم تا با مجلس ترحیم…)

به این نامه نیز پاسخی داده نشد و تنها در چند جا به نام مخالفشان معرفی شدند . در امرداد ماه باز شنیده شد که عملی خلاف اساسنامه در حال شکل گیری است وآقای برومند می خواهند به میل و اراده خود و بر خلاف اساسنامه دو نفر دیگر را به شکل انتصابی به عضویت شورا درآورند . لذا این جانب بنا به وظیفه خلاف بودن آن را طی نامه ای با عنوان (آیا زمان آن نرسیده که به مواد اساسنامه جبهه ملی ایران که خود تدوین کرده ایم پایبند باشیم..؟!) به اطلاع عموم رساندم. در این نامه خلاف بودن این عمل را طبق نص صریح اساسنامه یاد آوری کردم ولی متاسفانه بدان ترتیب اثر داده نشد و تا کنون جناب آقای برومند چندین نفر را به میل شخصی به شورا تحمیل و انتساب کرده اند . در تیر ماه جناب آقای” دکتر فرهنگ قاسمی ” یکی دیگر از مبارزین دیر پای جبهه ملی ایران طی نامه ای تاریخی از فرانسه به عنوان “اداره دموکراتیک بحران در جبهه ملی ایران” ارسال داشتند که درآن عالمانه نقطه ضعفها و راهکارارائه دادند. از جمله در قسمتهایی ازآن نامه یادآور شدند ( در رژیم جمهوری اسلامی آزادی نیست آیا این اختناق است که اجازه نمی دهد تا رهبری جبهه ملی تغییر پیدا کند؟مشروعیت رهبری باعمل سیاسی او گره خورده ….اگر رهبری به این کار مبادرت نکرد آیا سلب مسئولیت از خود نکرده است ؟…. طولانی بودن عمر رهبری مناسبات دموکراتیک را خدشه دار می سازد .) و در پایا ن نامه آمده (…در جوامع پیشرفته رهبران کهن سال باز نشسته و غیر فعال با داشتن نقش مشاوربا عزت و احترام به زندگی سیاسی و حرفه ای خود ادامه می دهند و محبوب مردم می باشند…)

آقای دکتر فرهنگ قاسمی بر این باورند ( احترام به اساسنامه و رعایت مصوبات سازمانی برای کسانی که خود را مصدقی و طرفدار نهضت ملی می دانند از اصول غیر قابل انکار است…..)

این بود چیکده و قستمهایی کوتاه از اعتراضات و انتقادات اعضای “هئت رهبری گروهی از اعضای شورا ی مرکزی عده ای از فعالین، گروهی از اعضای منتخب سازمان ها ی جبهه ملی تهران و شهرستان ها و نامزدان انتخابات شورای مرکزی،شورای عالی جبهه ملی اروپا و شخصیت های سیاسی درون و برون مرز. البته شخصیت و مقام والای !آقای برومندبه ایشان اجازه نداد که مستقیم پاسخگوی این عزیزان باشند ولی غیر مستقیم با ادیبات خاص خود چنین پاسخ دادند.(…..مخلص به این مطالب دروغ و مغرضانه که ازطرف بی شرمان و دروغزن ها منتشر می شود پاسخ نمی دهم) و ادامه می دهند (… هوچی گری ها ی افراد بیارزش و مامورتخریب….) و خود ایشان نتیجه گیری می کنند (… بنا بر این نیازی به پاسخ گویی کسانی که مامور ویرانگری و فحاشی و تهمت زنی هستند ندارم…) و در پیام خود به کنگره به اصطلاح سازمان های ! جبهه ملی ایران در خارج از کشور چنین می فرمایند(کسانی رااز جمع افرادی که دراروپا خودرا به عبث منتسب به جبهه ملی می نامند و هیچ پایگاهی در مرکز اصلی جبهه نداشتند و حاضرند شدیترین ضربات را بر اثر تحریک پاره ای از افراد خود سر و فرومایه به جبهه ملی و سران استخوان خرد کرده آن وارد آورند دعوت نمی فرمایید) و درادامه بیانات خود عنوان می کنند! (…دعا کنید که خداوند این خوش نام ترین و قدیمی ترین سازمان ملی را از شر افراد بی سرپای فحاش و رذالت پیشه ی وابسته به ایادی ویرانگر مصون و محفوظ بدارد.) البته فکر نمی کنم جبهه ملی با داشتن چنین رهبری و با چنین ادبیاتی دیگر احتیاج به دشمن داشته باشد. زیراآنچه را دشمن باید بگوید ایشان می گویند.

آقای برومند برای فرار از پاسح گویی در مصاحبه خود با سایت ملیون در ۲۸ اردیبهشت بیان می دارند(…..ازجبهه ملی پنجم که با کوشش اینجانب تشکیل شد۱۷ سال می گذرد و پس از مدتی بحث و گفتگو با مقامات امنیتی کشور که به انعقاد منظم جلسات و انتشار روزنامه داخلی پیام جبهه انجامید…!) و بعد از این رسوایی و اعتراضات گسنرده مبارزین و سیاسیون درون و برون مرز نسبت به این اعترافات پس از ۱۷ سال، گفته خود راچنین توجیه می کنند(…کسانی که رذالت را به جایی رسانده اند که کلمه مذاکره با مقامات امنیتی را که به ناچار در جبهه ملی و دیگر تشکیلات سیاسی الزامی و تحمیلی است سازش وانمود می کنند….!)نتیجه گیری از این مصاحبه و توجیه آن را به خود خوانندگان واگذار می کنم و باید گفت ” آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است”

یاران اجازه دهید خاطره ای را برای شما عزیزان باز گو کنم. در سال ۱۳۳۶ به دستور شاه “اسدالله علم” “حزب مردم” را تاسیس کرد و در پائیزآن سال روزی در دانشگاه تهران به صورت گسترده تراکت هایی پخش شد که در آن دانشجویان را دعوت کرده بودند که برای تاسیس سازمان جوانان حزب مردم در روز معین درآن حزب حضور به هم رسانند . دوستان دانشجوی جبهه ملی به این فکر افتادند که در برابر این فراخوان چه باید کرد چون می دانستند عده ای در این تجمع حضور پیدا می کنند . لذا تصمیم گرفتیم چند نفر از ما در این نشست شر کت کنیم . درروز تعیین شده در محل حزب در خیابان صبای شمالی حضور پیدا کردیم . در سالن اجتماعات حزب در حدود سیصد نفر از جوانان و دانشجویان و اعضای حزب شر کت کرده بودند . علم هم به اتفاق چند نفر از سران حزب پشت پنل کنفرانس نشستند . طبق معمول گزارشی از نحوه کار حزب و علل ایجادآن ارائه شد و سپس چند نفر از اعضای حزب سخنرانیهای پر شوری در تایید حکومت کردند. دست بلند کردم و ضمن اعتراض گفتم ما اینجا نیامده ایم که تنها به سخن رانیها ی یک سویه گوش دهیم ما هم حرفی برای گفتن داریم . علم از این گفته من استقبال کردو با خوش رویی دعوتم کرد به پشت میکروفون . و این برای اولین بار بود که در یک اجتماع این چنینی از مخالف و موافق پشت میکرفون قرارمیگرفتم. یک لحظه از خود بی خود شدم و شور و احساسات جوانی بر من غلبه کرد و بدون اینکه به عواقب کار بیاندیشم شروع کردم به انتقاد شدید از حزب فرمایشی مردم و شخص علم و هیئت حاکمه و در همان لحظات اولیه جلسه شدیدا متشنج شد و اجازه ادامه صحبت به من نمی دادند . علم در حالیکه مشت روی میز می کوبید با عصبانیت به اعتراض کنند گان توانست آرامش را به جلسه باز گرداند و رو به من کرد و گفت خواهش می کنم ادامه دهید . مجددا به همان شدت و روال به صحبت خود ادامه دادم و از خط قرمز ها یکی پس از دیگری گذشتم حتا به کودتای ۲۸ امرداد و عواقب مخرب آن اشاره ی کردم . در حدود سه ربع این سخنرانی به طول انجامید در پایان بر عکس آنچه فکر می کردم مورد تشویق شدید حاضران قرار گرفتم . پس ازآن علم شخصابه پاسخگویی پرداخت و گفت اعترضات و انتقاد ات این پسر عزیزم را به دو بخش می توان تقسیم کرد. بخشی ازآن انتقادات صحیح و مورد تایید من می باشد و باید برای رفع آنها اقدام کرد ولی بخشی تحت تاثیر احساسات جوانی بوده که جوابی به آنها ندارم و در پایان گفت دعوت من ازشما جوانان عزیز برای این است که بیاید با هم حزب را بسازیدآن طور که خود می خواهید . البته ما می دانستیم که او با این رفتار و قبول انتقاد ات می خواهد جوانان و دانشجویان را بسوی حزب جذب کند . در اینجا و در حال حاضر بحث علم و دفاع از او نیست او چهره ایست شناخته شده برای همگان و در خور دفاع نیست ولی باید پذیرفت که کار علم در آن روز بسیار هوشمندانه و زیبا بود او در یک جمع به انتقادات و اعتراضات یک جوان نا شناس گوش و سپس خود پاسخ می دهد و انتقادات را می پذیرد . ولی امروز در کانون دموکراسی و آزادی میهنی جبهه ملی ایران حتا به اعتراضات و انتقادات اعضای شورا گوش نمی دهند و در پاسخ بد ترین و زشت ترین ادبیات را به کار می برند ( با اعضای شورا که چنین کنند ببینید با جوانان چه می کنند). آقای عبدلعلی برومند که افتخار! ۱۷ سال ریاست جبهه ملی را دارید ممکن است بفرمایید در حال حاضر درسازمان جوانان شما چند جوان حضور دارذ؟ آیا به تعداد انگشتان یک دست هم می رسد؟ جبهه ملی که روزی دانشگاه را در اختیار داشت امروزه به کجارسیده است ؟ باجوانان چه کرده اید؟ هر چه آنان گفتند ونوشتند با مخالفت روبر و شدند و تکذیب کردید. مرتب از قوه جاذبه خود کم کردیم و بر قوه دافعه خودافزودیم . اگر امروز هنوز شاهدآنیم که جوانان با اشتیاق و علاقه در اطراف جبهه ملی به صورت سمپات قرار دارند تنها به خاطر اعمال و رفتار رهبران و سیاستمداران گذشته جبهه ملی است که متاسفانه آخرین آنها زنده نام” دکتر ورجاوند” بود . او در خانه اش را به روی همه جوانان با هر عقیده ای باز می گذاشت و به نظریات و خواسته های آنان احترام می گذاشت و در بیشتر تجماعات و اعتراضات دانشجویی شر کت می کرد. دردانشگاه ها در حالیکه به او اهانت می شد شجاعانه سخن می گفت در نتیجه شاهد بودیم در مراسم تدفین و یاد بود او جوانان چه تجلیلی از او به عمل آوردند . آقای مسئول تشکیلات بفرمایند جوانان کجا هستند ؟ باآنها چه کردید؟ سال گذشته هئیت اجرایی به فرموده،! ماهها شورای جبهه ملی را تحت فشار قرار داده بود که باید پنج نفر از بهترین و ارزنده ترین و فعالت ترین و علاقمند ترین جوانان را باید از جبهه ملی اخراج کرد زیراآنهادر یک بیانیه ای گفته بودند(….. ما جبهه ملی را خانه خود می دانیم ولی متاسفانه باید به عرض برسانیم با توجه به آنچه یاد شد ادامه همکاری با ساختار کنونی جبهه ملی ایران برایمان امکان پذیر نیست) رئیس تشکیلات اصرار داشت که به شورا بقبولاند که این گفتار به معنای استعفا است که خوشبختانه شورا نپذیرفت. جوانانی که به راه مصدق عشق می ورزند و با دل و جان خطرات آن را پذیرا هستند اینگونه و به ناجوانمردانه ترین شکل باید باآنان بر خورد شود. این عزیزان در بیانیه ای دیگر به مناسبت شصت دومین سال بیناگذاری جبهه ملی علاقه خود را چنین ابراز داشتند .(سالگرد شصت دومین سال بینان گذاری جبهه ملی ایران را به همه هم میهنان به ویژه نسل آینده کشور که در پی یافتن راهی میهنی و مردمی برای اعتلای ایران عزیز هستند شاد باش می گوییم . جبهه ملیخانه ما جوانان آینده نگر است و بند بند منشورش را با جان و دل باور داریم و برای اعتلایش می کوشیم و به راهی که مصدق،فاطمی،صالح  صدیقی و بسیاری از مردان بزرگ گشایشگرآن بوده اند اعتقاد راسخ داریم. و در ارتقای آن با خرد و بینش و شوق کوشائیم.(

دفتر پژوهش های جبهه ملی ایران

دکترعلی حاج قاسمعلی،دکترحسین مجتهدی،مهندس اشکان رضوی،مهندس آرش رحمانی،مهندس حمید رضا خادم

*****

حال آقایان می خواستندآنها رااخراج کنند . که یکی از این جوانان مهندس حمید رضا خادم است، جوانی که به اتهام عضویت در جبهه ملی به پنچ سال زندان محکوم شده است.

“هم اندیشان و یاران”

امروز گفتار و نوشتار های “مهندس اشکان رضوی” که نیش قلمش سردمداران “باند” را به فغان وا داشته نتیجه اعمال دیروز خودتان است. شمابا رفتار دیکتاتور مابانه و تنگ نظری ها و خود خواهی های خود، از یک جوان تحصیل کرده و با ایمان و با یکدنیا عشق و علاقه به وطن و سرشار از تعصب به راه مصدق و جبهه ملی یک جوان پرخاشگر ساختید.آیا می توانید بگویید خواسته ها و نظریات و انتقادات او نادرست است؟ که هر گزچنین نیست.و دوست و دشمن اگر بر نوع گفتمان او انتقاد داشته باشند بر درستی محتوای اعتراض و انتقاد هایش صحه می گذارند. او با ادبیاتی با شما سخن می گوید که خود با او سخن گفته اید. نمونه هایی از این ادبیات را در سطور پیش ملاحظه فرمودید . حال برآنید که این جوان را جبهه ملی خود! اخراج کنید . جای بسی تاسف است به جای آنکه ریشه یابی کنیم و به علل بپردازیم صورت مسئله را پاک می کنیم.

یاران، سالهای متمادی است که این نغمه از سوی “باند” ساز شده است که باید به هر ترتیب “زعیم و درودی “از شورا اخراج شوند. و در این راستا از اقسام فشارها و تهمت ها و افتراها،فحاشی ها فرو گذار نکردند چه در محافل خصوصی وچه در رسانه ها. چون آنها بر این باورند که این دو خاری هستند در گلوی انها زیرا آنان بر این اعتقادند که هر که با ما نیست بر ماست و باید از سر راه برداشته شود . دیروز با زنده یادان دکترعلی اردلان،مهندس موحد و دکتر ورجاوند که خدا داند با آن مردان بزرگ چه کردند و چه خون دل خوردند . حتا از کالبد بی جان آنها دست بر نداشتند که حکایت آن در جای خود باز گو خواهد شد .”باند”از ابتدا این هدف را دنبال می کرد که یک شورای تحت نفوذ عوامل خود و از ما بهتران ایجاد کنند. به تعبیری جبهه ملی باشد ولی تحت فرمان!

جناب آقای عبدلعلی برومند و اعضای “باند”! هر گز فکر اخراج من را از جبهه ملی نکنید. امکان ندارد چون تمام تار و پود وجود من از دوران جوانی با اندیشه مصدق و جبهه ملی در هم آمیخته شده و تنها و تنها مرگ می تواند بین من و او جدایی بیاندازد . حتا وصیت کرده ام که بر روی سنگ مزارم حک کنند ” سر باز جبهه ملی ایران” ولی این شورای تحت نفوذ “باند” امکان چنین اقدامی را دارد.که باکی نیست . در طول تاریخ جبهه ملی یک بار دکتر بختیار از شورا اخراج شد و برای بار دوم این افتخاز نصیب من خواهد شد . و با همه این شرایط من در این جا رسما اعلام می کنم که آماده ام طبق روش معمول و متداول کلیه احزاب و سازمان های سیاسی ایران و جهان در یک دادگاه سازمانی و حزبی(نه فرمایشی) با حضور هیئت منصفه بی طرف و کاملا علنی و رسانه ای،آزادانه پاسخگوی کلیه اتهامات کذایی وارده و مدافع انتقاد های خود باشم. امیدوارم لااقل آن قدرت و تحمل و توان در شما باشد که بتوانید به این خواسته ی قانونی من عمل کنید.

با سپاس از شما یاران و هم اندیشان عزیزم در جبهه ملی ایران.

پاینده ایران،زنده باد آزادی

جمال درودی

عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران

تهران شهریور ۱۳۹۰ خورشیدی