آغاز رُنسانس مذهبی در ایران : کورش زعیم

۲۷ شهریور ۱۳۹۹   |  لینک کوتاه شده :

در امپراتوری روم دین و مذهب و باورهای مشابه بکلی آزاد بود. هم آیین مهر ایرانی و همه خدایان زمینی یونان و بسیاری دیگر. در سده ۶۴ میلادی مسیحیت وارد روم شد. مردم مسیحیان را خرافاتی و خائن میشمردند و پیروان آن را مورد آزار بسیار قرار میدادند. در سال ۳۱۳م، امپراتور کنستانتین با فرمانی (فرمان میلان) همه دین ها و مذهب ها را رسمی کرد تا به یکدیگر تعرض نکنند. در سال ۳۸۰م امپراتور تئودوسیوس مسیحیت را تنها دین رسمی اعلام کرد. این آغاز درگیری های مذهبی داخلی میان مسیحیان و پیروان آیین مهر و دیگر باورها بود. پس از مرگ تئودوسیوس در ۳۹۵، امپراتور جدید کنستانتین که از پایتخت خاوری امپراتوری فرمانروایی میکرد، امپراتوری را به بهانه گسترده و غیرقابل مدیریت بودن آن به استانهای خاوری و باختری بخش بندی کرد که امپراتورهای روم خاوری و باختری هر یک نیمه امپراتوری خودش را اداره میکرد. به این ترتیب فروپاشی امپراتوری روم آغاز شد. روم خاوری هدف یورش قوم های نیمه وحشی غارتگر قرار میگرفت؛ روم باختری هم که در آن امپراتور رهبر مذهبی هم بود آغاز تحمیل دین نوین به غرب اروپا را که همه آیین مهر داشتند کرد.
در بازه زمانی ۴۵۰ تا ۹۰۰م ، ایتالیا که با درگیری های داخلی کم توان شده بود و شهر-دولت ها قدرت پیدا کرده بودند، هدف حمله شمار زیادی قوم های بَربَر از شمال شد و جنگ های پرشمار امکان مدیریت مرکزی را از حکومت گرفت. بهمین دلیل در اکثر حمله های روم به سرزمین های ایرانی شکست میخورد. در این دوران که عصر تاریکی (یا میانه) اروپا نامیده شده، اروپا (مانند ایران امروز) غرق در خرافات، فساد، بی لیاقتی و خشونت های مذهبی شده بود و زندان و شکنجه و اعدام واکنش حکومت نسبت به مخالفان بود که آنان را کافر می خواند و گاه در آتش می سوزاند. هرج و مرج سیاسی و جنگهای پرشمار روم و مبلغان مذهبی که تهی از دانش و فرهنگ پیشرفت بودند بر سرنوشت کشور چیره شد.
در سده هفتم میلادی با حمله مسلمانان عرب به رهبری یک ایرانی خائن و خشونت خارق العاده مهاجمان نسبت به مردم متمدن و پیشرفته و دانش پایه ایرانِ زمان و سوزاندن سدها هزار کتاب خطی دانشیک، هزاران معمار و دانشمند و پزشک و مُغ ایرانی (که خود دارای دانش و فن بودند) بعلت خشونت سپاه اسلام از ایران گریختند و به اروپا رفتند. در آنجا بجای آزادی گرفتار دنیای خرافات و خشونت مسیحیت شده برخی بعلت دانش خود و درمانگری برترشان که دعا و توسل مذهبی را بی اعتبار میکرد، بعنوان جادوگر در آتش سوزانده شدند. واژه “ماجیک یا جادو” از واژه مُغ گرفته شده که مبلغان آیین مهر، مذهب پیشین ایران و روم و بیشتر اروپا، بودند. برخی بنایان و معماران ما هم فرقه خود را (که امروز به نام ماسون ها معروف است) برای کاریابی و حفاظت از خود تشکیل دادند. گالیله در همین دوران بود که بخاطر پشتیبانی از کشف کوپرنیک که زمین مرکز جهان نیست و این باور با خرافات مذهبی حاکم بر جامعه مسیحیت مغایر بود محاکمه و به مرگ محکوم شد.
همزمان، ایران حدود ۳۰۰ سال دچار جنگهای دفاعی علیه نیروهای اسلام بود تا اینکه سراسر امپراتوری پهناور ایران با خشونت و بیرحمی خارق العاده فتح و کشور اسلامی شد. در این دوران شالوده فرهنگی و علمی جامعه ایران درهم ریخت، کتابخانه ها سوزانده و استادان کشته یا فراری شدند. در فاصله دو سده، دو امپراتوری بزرگ زمان که رقیب هم بودند، دچار عقب افتادگی فرهنگی، علمی و سیاسی شدند و خشونت و مرگ بر هر دو کشور سایه افکند.
در اروپا تا پیش از رُنسانس که از سده پانزدهم آغاز شد، کشیشان و مبلغان مذهبی مالک جان و مال مردمان بودند. مردم می پنداشتند که دعای کشیشان شفابخش است و آنان می‌توانند با ریختن آب مقدس بر افراد، بیماری و شیاطین را از آنان دور کنند. همین باور در ایران رخ داد که بسیاری دانشمندان ما از خشونت حمله عرب و سَر بریدن و سوزاندن مردم و کتابها به اروپا گریختند و در آنجا هم دچار جهل مذهبی شده به کام آتش افکنده شدند. سوء استفاده از باورهای مردم و تحمیل استبداد دینی، اروپا را از دانش و آسایش تهی کرد و برای سده ها جنگهای توسعه مذهب پایه و فقر و بدبختی مانع پیشرفت دانش و رفاه مردم می شد.
این شرایط ادامه داشت تا آنکه بیماری طاعون که در ۱۳۳۴میلادی در استان هوبئی چین آغاز شده بود از راه کشتی های بازرگانی و قافله های حمل کالا در سراسر آسیا و اروپا همه گیر شد و در اروپا به اوج رسید. طاعون تنها در منطقه اوراسیا (آسیای غربی تا اروپا) ۷۵ تا ۲۰۰ میلیون تن را کُشت و یک سوم جمعیت ایران را هم. طاعون بسیاری از خود کشیشان و مبلغان مذهبی را هم که میکوشیدند با دعا مردم را درمان کنند کُشت. کشیشان با انواع دعاها و آیین ها نابودی طاعون را از خدا خواستند و حتی گربه ها و یهودیان را عامل طاعون دانسته آنان را در آتش می سوزاندند، ولی خدا اعتنایی به آنها نکرد. شاید یک عامل موفقیت رنسانس که از سده پانزدهم آغاز شد همین ناتوان بودن مذهب در نابود کردن طاعون بود، وگرنه بشر همچنان به شفابخش بودن کشیشان و کاسبان دین و مذهب معتقد میماند.
پس از گذر از دوران روشنگری (رنسانس) در اروپا که با مفتضح شدن حکومتهای دینی و استیلای کلیسا بر زندگی مردم، یک بازاندیشی و بازشناسی در فلسفه و دانشهای اجتماعی فرصت ابراز وجود و رشد یافت و به تدریج جامعه غربی را بسوی مدیریت های دانش پایه، مردم پایه و سرانجام انقلاب صنعتی و پیشرفت و رفاه و نیز آزادی های مدنی و بیان و باورها هدایت کرد؛ باورهای دینی و فرقه ای امری خصوصی شد و جامعه از کشیش سالاری رها و به مردم سالاری ارتقاء پیدا کرد.
در ایران، ما در چهل سال پیش سزاوار یک دوران تاریک خرافات و دانش ستیزی و مذهب سالاری آنهم در هزاره سوم که همه جهان تجربه اروپا را با مسیحیت و ورود اسلام را به منطقه، حتی جوامع تحت ستم ایدئولوژی های نوع دیگر که خود را از اندیشه های کنسرو شده ضد بشری رها میکردند، نبودیم. ما حدود یکسد سال پیش در یک جنبش نواندیشانه، نوگرایانه و مردم سالارانه با الهام گرفتن از انقلاب فرانسه، کشور را استبداد و مذهب-فرمایی نجات داده بودیم و پا به عرصه خرافات زدایی و حاکمیت رای مردم گذاشتیم که البته همانند تجربه فرانسه، نوسانات خود را هم داشت. ولی آنچه که در سال ۱۳۵۷خ رُخ داد، در واقع رنسانس هشتاد ساله ایران را متوقف و دور برگردان کرد. علت این توقف سوء استفاده از ریشه های هنوز خشک نشده خرافات و مذهب محوری جامعه ایران توسط بیگانگان قدرتمند بدخواه بود. آنها با ابزار همان خرافات و دروغ و مذهب خواستند از ما بعنوان هلال سبز گوسپندان قربانی جلوی پیشروی شوروی، یک حکومت ایدئولوژیک قدرتمند و گرگ پیشه، را که برای رسیدن به خلیج پارس به افغانستان هم حمله کرده بود بگیرند.
شوربختانه رنسانس اروپایی که رهایی از خرافات و دروغ و دانش ستیزی بود، در خاورمیانه که مرکز دین اسلام بود بازتولید نشد و شیوع پیدا نکرد. در نتیجه از سال ۵۷، کاسبان مذهب و خرافات همچنان در این منطقه مالک جان و مال مردم ماندند و با القای این باور که مذهب تنها راه رهایی روح و شفابخش بیماری هاست هر صاحب فن و اندیشه ناباور را به زندان و اعدام محکوم کردند و مسبب فرار هشت میلیون شهروند صاحب دانش و فن و مدیریت و سرمایه شدند. چهار دهه حاکمیت مغزهای منجمد، بیسوادی، فساد، بی لیاقتی و جنگ افروزی، همانند آنچه در اروپا رخ داده بود، را تحمل کردیم تا اینکه طاعون زمان، یعنی ویروس کرونا آمد و به مردم مومن نشان داد که دعا و ذکر و توصل شاید برای آرامش روح موثر باشد ولی شفابخش نیست.
پس از پایان هزار سال حکومت وحشت در اروپا، توقف موقتی رنسانس، که ما هم از ۴۰ سال پیش در حال تجربه آن هستیم، در اروپا هم رخ داد. در زمانی که رنسانس اروپا برای یک سده جریان داشت و در مسیر تکامل بود، (همانند ما که پس از حدود یک سده تجربه رنسانس نفی مذهب سالاری و دیکتاتوری و آغاز مجلس شورای انتخابی، توقف و دوربرگردان کردیم)، در ایتالیا هم آغاز شده بود، بازرگانی به اوج رسیده کارگاههای تولیدی هر روز ایجاد میشدند طبقه متوسط بشدت رشد کرده مردم به رفاه و زندگی آزاد و شاد رسیده و دیگر از جهنم نمی ترسیدند. نابغه هایی چون داوینچی، میکل آنجلو، رافائل، دوناتلو و بسیاری دیگر از نامداران جهانی از این دوران هستند.
توقف موقتی رنسانس اروپا از سال ۱۴۹۴میلادی آغاز شد که کشیشی تندرو به نام ساوونارولا را که در دِیر بولونا موعظه میکرد و مردم شنوندگان او را “گریه کنندگان” میخواندند به فلورانس بازگشت دادند. او صدای خود را علیه فساد و مادی گرایی طبقه حاکمه بلند کرد و حتی از کشورهای دیگر خواست که به فلورانس حمله کنند و حکومت را براندازند. سرانجام مردم خود خانواده مدیچی را که فرمانروای فلورانس بود به اتهام فساد در دستگاه دولت سرنگون کردند، که البته ساوونارولا هیچ دخالتی در سرنگونی مدیچی نداشت. او موعظه میکرد که یک جمهوری مسیحی میخواهد نه یک جمهوری مدنی؛ فلورانس باید “شهر خدا” باشد. در آغاز موفقیت چشمگیری داشت و مردم از او پیروی می کردند. ولی مردم فلورانس از دستورهای بنیادگرایانه او آسیبهای فراوان خوردند. لباس رنگی زنان ممنوع شد، ابزار موسیقی، تابلو نقاشی، ورق بازی، قمار، ربا، ترانه، رقص، باده نوشی، اسب دوانی، و بسیاری دیگر چیزها و فعالیت ها ممنوع شدند. لباسهای “غیراخلاقی” را از تن زنان می دریدند. پیروانش به خانه ها می ریختند و هرچه را که ممنوع بود می بردند و در میدان شهر آتش می زدند، کسانی که کفر می گفتند زبانشان سوراخ می شد. ساوونارولا حتی یک اداره “پلیس اخلاقیات” بوجود آورد (مانند پلیس اخلاقی ما) که از انجام کارهای ممنوع جلوگیری کند. متهمان به لواط و توهین به مقدسات با شدیدتری وجه شکنجه می شدند و کافران را روی تلی از هیزم آتش میزدند و سیاری خشونت های دیگر. سرانجام مردم از تندروی ها و ممنوعیت های او خسته و خشمگین شدند و با ترفندی او را گرفتار و در میدان شهر بر روی تل هیزم بستند و آتش زدند. در سال ۱۴۹۸م، فلورانس آزاد شد و به ادامه رنسانس بازگشت!
در ایران هم از چهل سال گذشته که نظام مذهبی با رهبری و دیوانسالاری برقرار شد، مردم از آغاز انقلاب بجز فرمانهای کشتار همگانی، اعدام و زندان و شکنجه ندیده اند. وقتی مردم مشاهده کردند که سردمداران این حکومت تنها به غارت دارایی های مردم و کشور مشغولند و حتی از تامین وسایل بهداشتی آنان هنگام بروز طاعون کرونا خودداری و آنها را احتکار میکنند؛ وقتی دیدند مدعیان نیابت خداوند برای درمان بیماری خود به انگلستان و کانادا و آلمان می روند، ولی پیروانشان را برای درمان به لیسیدن ضریح امامان دعوت میکنند؛ وقتی مردم پندار و گفتار و کردار مدعیان نمایندگی خدا را مملو از دروغ و فساد و خشونت و بی لیاقتی و دزدی تجربه کردند، وقتی مردم در ترس و فقر و ناامیدی نظاره گر سقوط اخلاقی و اقتصادی و ویرانی کشورشان از آینده خود هراسان گشته اند و سدها درد و بی عدالتی دیگر را تجربه کردند و کشور را در محاصره دشمنان موجودیت میهن خود دیدند، از خواب گران چهل ساله بیدار شدند. آنگاه بود که رُنساس ایرانی برای ادامه و تکمیل رنسانس ۱۰۰ سال پیش، هرچند که با احتیاط، بازآغاز شد. اکثریت مردم بار دیگر از حکومت دینی رویگردان شده اند. ویروس کرونا مانند طاعون اروپا به کمک مردم ایران آمد تا ما را از یک بیماری خطرناکتر و سمِج تر برهاند و کشور را در مسیر رهایی از بی دانشی و خرافات و فساد و خشونت خام هدایت نماید. تجربه نشان داده که این حکومت ایدئولوژیک فاسد شده بهیچوجه اصلاح پذیر نیست و باید بکلی دگرگون و به جمه کشورهای مردمسالار و حقوق بشری بپیوندد.
فلسفه اصلاحی رایج میان نواندیشان اسلامی در سراسر کشورهای اسلامی که به مراحل “اصلاح گرایی اسلام سیاسی”، “پسا اسلامگرایی سیاسی” و “پسا اسلام سیاسی” باور دارند، براستی در تاریکی به دنبال حقیقت میگردند. برخی اندیشمندان اسلامی راهکار رهایی را بازگشت به اندیشه بنیادین صدر اسلام و پالایش آن از نقطه آغاز می دانند. مبلغان این راهکار چون شیخ محمد عبده و سید جمال الدین افغانی و دیگران هیچکدام موفق نشده اند راهی برای اصلاح بنیادین اسلام سیاسی بیابند. اندیشمندان لیبرالی چون طهطاوی و الحجوی و دیگران هم نتوانسته اند اسلام را با گشودگی تمدنی کنونی پیوند بدهند. اندیشمندان اصلاحگرای خودمان هم با دیواری نفوذناپذیر برخورد کرده اند. برخی طرح اصلاحی خود را در چارچوب “دولت اسلامی” عرضه کردند که آقای خمینی پیرو این اندیشه بود و ما در ایران آنرا تجربه کرده ایم. جدایی پاکستان از هندوستان هم بر پایه همین جستجو در تاریکی برای پیوند اسلام به شرایط تمدن روز بشری بود که پاکستان را عقب افتاده نگهداشته است. تلاشهای اندیشمندان اسلامی در کشورهای عربی، آسیایی و ایران برای همخوانی اسلام سیاسی با تمدن بشری روز ناموفق و باعث پسرفت جوامع و نارضایتی مردم همه کشورهای اسلامی شده است.
امروز، پس از چهاردهه تجربه اندوهبار اسلام سیاسی و عقب افتادگی سیاسی، اقتصادی و اخلاقی، رنسانس مذهبی ایران بازآغاز شده و در ایران پیش رو که بزودی زایش خواهد یافت هر کس به دین و باور خود خواهد بود. دیگر مردم دخالت دین در سیاست و حکومت را نخواهند پذیرفت. در حالیکه همه دینها و باورها آزاد و از حقوق برابر برخوردار خواهند بود، آموزشهای مذهبی در آموزشگاههای دولتی ممنوع خواهد بود مگر بعنوان درس تاریخ. هیچ فعالیت مذهبی و هیچ مسجدی از بودجه دولت بهره نخواهد برد مگر از کمکهای پیروانش. بجای پرداخت سدها هزار میلیارد تومان از بودجه کشور به انسانهای یکسونگر و واپسگرا برای کار هیچ، تاسیسات زیربنایی اولیه، مدرسه، آبرسانی، خانه سازی، برق، سوخت و راه و پُل و بهداشت و دیگر نیازمندی های ضروری هم میهنان ما در مناطق محروم که به علت ویرانگری حاکمیت مذهبی ما ضرورت آن چندین برابر چهل سال پیش شده تامین خواهد شد. دین سیاسی تبدیل به دین اخلاقی و شخصی خواهد شد و مردم خواهند توانست در آسایش نفس بکشند و خود را بیابند. من از کم-شمار روحانیت راستین گرامی که دینشان را به پول نفروخته اند انتظار دارم که در این راه پیشگام و راهنما باشند. همه همسایگان مسلمان ما، حتی کشورهایی که خود را مالک دین ما میدانند در این رنسانس از ما که پیشینه چند هزار ساله آزادی دین و مذهب را داریم جلوتر هستند. کابوس چهل ساله ملت ایران با بیداری امروز ما به پایان خواهد رسید.
کورش زعیم
هموند جبهه ملی ایران – سامان ششم
تهران – ۱۳ شهریور ۱۳۹۹خ